سیده هدیهسیده هدیه، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

تجربه های دخترم هدیه جوووووووووون

اگه بشه میخوام دوباره بنویسم.

سلام نفس بابایی. ببخشید تقریبا از اخرین پستی که برات گذاشتم حدود دو سالی هست که میگذره. اون موقعها سواد نداشتی و کوچولو بودی .الهی قربونت برم الان خانومی شدی دیگه . الان کلاس دومی و شاگرد ممتاز کلاستون. اینم از کلاستون و معلم زحمت کشتون.  هم کلاس اول هم دوم رو در دبستان غیر انتفاعی کیمیا درس خوندی. نو این دو سال خیلی اتفاقا افتاد که سعی میکنم اتفاقای خوبشو بنویسم برات. جشن الفای کلاس اول.  هدیه جونم نفر دوم از سمت چپ هدیه جونم با معلم خیلی زحمت کش کلاس اولش در جشن الفبا فعلا اینا رو داشته باش تا بعد. دوستت دارم زیااااااااااااااااااااااااااااد. ...
27 دی 1396

یهویی دلم خاست بنویسم

سلام دخترم خوبی نازنینم؟ مثل همیشه ببخشید دیر آپ کردم خخخخ تو این مدت که نتونستم بیام و بنویسم اتفاقات زیادی افتاده که هر چیشو یادم بیاد میگمو ثبت میکنم. اول از درسو مشقت بگم که خیلی ذوق دارم : پیش 1 رو که مهد نجمه بودی و پیش 2 رو با رد شدن از هفت خان رستم توی پیش دبستانی مشکات (مشکوه) ثبتنامت کردیم. کلی چیز خوب یاد گرفتی،ی عالمه شعر و قصه و سوره های قرانی که هر وقت میخونی منو مامان جون ذوق مرگ میشیم. نقاشی های خیلی قشنگی هم میکشی با آبرنگ خیلی حرفه ای نقاشی میکنی. الانم حروفو تقریبا یاد گرفتی و هر جا میریم و تابلویی میبینی دیگه ما رو میکشی که بابا این پ مامان اون ک خلاصه عالمی داریم باهات با این تمرین حروفت. این از...
23 دی 1394

برنده شدن در مسابقه نی نی و طببعت

سلام خوبی فرشته خوش اقبال بابا؟(البته میدونم خوبی ها الکی مثلا نمیدونم) خودم میدونم که دیر آپ کردم دعوا نکن اعتراف کردم دیگه ببخشید خب. خب مثل همیشه مدیریت محترم نی نی وبلاگ سنگ تموم گذاشت اینبار با شرکت کیدز دکور مسابقه ای با عنوان نی نی و طبیعت خب طبق معمول ما هم شرکت کردیم هم با این وبلاگت هم وبلاگ عکسهات. این مسابقه به دو طریق رای گیری داشت پیامکی و انتخاب هیئت داوران. بنا به اشتباه من که تاریخ پایان رای گیری پیامکی رو بد متوجه شده بودم نتونستیم رایی جمع کنیم . ولی به انتخاب هیئت داوران شما نفر سوم شدی. ایشالا همیشه و در تمام مراحل زندگیت برنده باشی عزیز بابا. دوستت داریم عزیزم ...
9 تير 1394

سفر کربلا

سلام چطوری کربلایی من؟ ببخشید خیلی دیر آپ کردم.آخه عکسها دیر بدستم رسید. ی اتفاق جالب افتاد و همه با هم رفتیم تا کربلا. عمو احمد قصد رفتن به کربلا رو داشت مامان جون هم گفته بود حالا به ما خبر بده شاید اومدیم .مامان به من گفتو منم گفتم اگه بقیه بیان منم میام وگرنه شما با عمو احمد و زنعمو برین . حلاصه سرتو درد نیارم 14 نفر شدیم. (آقا جون و مادرجون-عمو احمد و زنعمو و نازنین زهرا-عمه بانو و شوهرش و شیرین-منو مامان جون و شما-خاله طاهره و شوهرش-خاله صدیق). هشتم آذر  1393رفتیم و تا شانزدهم طول کشید. سفرمون رفتو برگشت هوایی بود و نسبتا راحت بودیم. سفرمون قبل از اربعین تموم شد واسه همین به شلوغیهای کربلا برخور...
12 بهمن 1393

ادامه پست قبل......

سلام خوبی عزیز دلم؟ خب........ اول شهریور تولد بود بابایی یک کیک کوچولو گرفتیم و با دایی جوووون ی جشن کوچولو گرفتیم.     از طرف بیمه پاسارگاد هم برای تولدت بلیط سرزمین عجایب رو بهت دادن. خب بریم سراغ ی مسئله مهم.......... یکی از دوستای صمیمی من (عمو محسن) که اهل شیرازه   اومد مشهدو همیجا دامادش کردیم بااااااااااااااااااااا خاله آرزو که ایشون هم یکی از آشنا ها و دوستان خیلی صمیمی ما بود و هست . خلاصه برای تولد امام رضا مجلس عروسیشونو توی تالاری در شاندیز(شیشلیک خوران صفدری) برگزار کردیم. شما هم که انگار عروس بودی . لیاس عروس و آرایشگاه و آتلیه و گل عروس و ...
10 مهر 1393

دیر شد ولی اومدم...

سلام خوبی بابایی؟ دیر کردم خودمم میدونم ولی اومدم دیگه ،خب کار داشتم. خب بریم سراغ مطالبی که غیبت داشتم. یبار آبگاهی رفتیم و باز تو حسابی با انواع حیوونا بازی کردی خودت ببین.     تا دلتم بخاد هم آب بازی کردی.     حسابی بهت خوش گذشت عزیزم. خب نوبت کلاس موسیقیت شد: کلاسهات تموم شد و اینم ی عکس دسنت جمعی چون کلاسهات تو پارک ملت بود هر روز بعد از کلاست میرفتین بازی و تفریح   خعیلی دوستت داریم دختر گلم ...
7 مهر 1393