سیده هدیهسیده هدیه، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

تجربه های دخترم هدیه جوووووووووون

تولد مامان جووووووووووووون میترا

سلام چطوری عزیز دلم؟ امروز تولد یکی از فرشته های زمینیه  آره دخترم تولد مامان جووووووووووون میتراس  . اول اسفند روز بسیار عزیزیه واسه ما . همینجا منم تبریک میگم خانوم گلم.  تولدت م ب ا ر ک الهی 120 سال زنده باشی خانومی خیلی خیلی دووووووووووستت داریم. ...
1 اسفند 1391

هدیه جوووووووون ، عاشق رب خوردن

سلام چطوری گوگولی من ؟ هر چی از کارات بگم کم گفتنم دخترم خیلی شیطون شدی. عاشق رب گوجه فرنگی هستی و بخاطر همین هم مامان جووووووووون ربها رو میریزه تو شیشه که تو دستهای کوچولوتو خونی نکنی وقتی هم که به شیشه رب میرسی تا تهش میری....... جون بابا خودت قضاوت کن این رسمشه؟؟؟؟؟   همه جوره دوستت داریم ...
29 بهمن 1391

لباس کوچیک

سلام چطوری شیطونک؟ چن وقتیه که به لباسها و پتوی موقع کوچولوتر بودی علاقه پیدا کردی یکی از لباسها تو بزور تنت کردی و شدی این........       این شبا هم با پتوی به قول خودت کوچولو بودیاتو میندازی و میخوابی در ضمن الان چن شبی هست که رو پای مامان نمیخوابی و خودت رو تشکت میخوابی خیلی دوستت داریم. ...
28 بهمن 1391

ولنتان مبارک

سلام دختر نازم و خانوم عزیزم این روز قشنگو به شما که عشق من هستین تبریک میگم و همینجا میگم تا همه ی دنیا ببینن و بدونن که دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووستتون دارم زیاد .   روز ولنتاین تنها مدت کمی به اواخر بهمن ماه و اواسط ماه فوریه باقی مانده که روز عشق فرنگی (ولنتاین) و روز عشق ایران باستان (سپندارمذگان) یا همان ولنتاین ایرانی به فاصله ی چهار روز از هم قرار دارند یعنی ۲۵ بهمن ماه (ولنتاین) و ۲۹ بهمن ماه (سپندارمذگان) ! چند سالی است که ۲۵ بهمن (۱۴ فوریه)  روز ولنتاین  و خرید گل و عروسک، شکلات و … در کشورمان باب شده است. اکثر جوان ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولن...
25 بهمن 1391

سرماخوردگی

سلام چطوری خوشگل من؟ حدود دو هفته پیش سرما خوردی و با دکتر رفتن و قرص و شربت زود خوب شدی ولی باز از دو روز پیش دوباره سرما خوردی و بی حال شدی البته الان خیلی بهتری عزیز دلم. این سرما خوردگیت بر اثر لجبازی کردنته چون دوستداری لخت بگردی دخترم ،مامان جوووووون هر چی بهت میگه لباس گرم بپوش میگی نه. یکم از فضولی کردنات بگم : دیشب رفتی پای گاز و قاشق رو داغ کردی و چسبوندی به لبات و جیغت هوا رفت. به قول خودت برو حالشو ببر. روزی یک بار میری و خودتو آرایش میکنی ولی خودمونیم هااااا رژ لب زدنتو خیلی دقیق میزنی دمت گرم ایول داره دیگه از پذیرایی کردنت بگم ، از سفره انداختنت بگم  خلاصه همه جوره منو کشتی ...
25 بهمن 1391

...........

سلام چطوری گل بابا؟ فدای تو با این کارات و حرف زدنت . چند روز پیش تولد خاله سمیه (دوست مامان) بود که  با مامان رفتی و کلی بهت خوش گذشته بود . این روز رقصیدنت خیلی قشنگ و بی نقص شده مخصوصا بابا کرمت. حتما باید کلاهت هم سرت باشه مثل این عکس هر چقد عشوه کنی غمزه بیای باز تو دلداری منی......... امروز اومدی خودتو برام لوس کنی و عشوه بیای گفتی بابایی برام ایرانسل میخری؟ منو مامان خشکمون زد. امان از دست شما قرن بیستو یکمیها ما تا دیروز نمیدونستیم موبایل چیه اما شما اسم اپراتورهاشونم بلدین .   خیلی خیلی دوووووووووووووووووستت داریم. ...
15 بهمن 1391

بستن مو

سلام عزیز دل بابا چطوره؟ شما اصلا دوست نداری موهات بسته باشه و همیشه هم سر این موضوع مامان جووووون ناراحته و چند باری می خواسته موهاتو کوتا کنه که من ضامنت شدم و بیخیال شده آخه من موهاتو خییییییییییلی دوست دارم و حاضر نیستم به هیچ قیمتی اونها رو کوتاه کنی اینو همیشه یادت بمونه . خلاصه مامان جووووووووووون یک عروسکی برات گرفت که موهاشو بافته بود و شما از اون روز به بعد موهای نازتو میبندی دقیقا مثل همون. دیگه مامان جووووووون خوشحاله منم خیلی خوشحالم عزیز دلم صحبت کردنت همونجوری که در پستهای قبل هم گفتم خیلی جالب و تا حدودی هم خنده دار مثلا به همسایه میگی هسمایه به خوشمزه میگی خوم...
11 بهمن 1391

دوستت داریم

سلام چطوری دخترک نازم؟؟؟؟؟؟ ببخشید دیر آپ کردم بابایی . توی این حدود یک ماه خیلی تغییر کردی دخترم . مخصوصا صحبت کردنت ، که منو کشته. از راه که میرسم خونه اینقد چلچلی میکنی که همه خستگیمو در میاری. طفلی مامان هم تو این چن روز اخیر خیلی گرفتار بود همش تحویل پروژه و ماکت و ... فردا آخرین امتحانشه که اونم انشالاااا مثل بقیه بخوبی پشت سر بزاره. چن تا از کلمات جالب و بیاد ماندی شما.... شنگول و منگول و حبه ره انگور = شنگول و منگول و حبه ی انگور من خرگوش آ بی زارم = من خرگوش بی آزارم و ..... دوستت داریم عزیز دلم ...
9 بهمن 1391

برف بازی

سلام خوبی بابایی دیروز پریروز برف خیلی سنگینی اومد دخترم که همه خوشحال بودن از این نعمت بزرگ خدا. شما هم که کلی ذوق کرده بودی و هی از پشت پنجره نگاه میکردی و یواشکی هم میرفتی در حال رو باز میکردی و میرفتی رو تراس. روز پنج شنبه عموها اومدن تو حیاط برف بازی کنیم و شما هم لباس گرم پوشیدی و رفتی تو حیاط و با اون دستهای کوچولوت برف گوله میکردی و همه رو میزدی عموها رو خیلی زدی و اونها هم تلافی میکردند. دیگه عموها حریفت نشدن و ... این بلا رو سرت در اوردن دیگه خسته شده بودی و از خستگی افتاده بودی رو زمین . دوستت داریم عزیزم ...
8 دی 1391