سفر کربلا
سلام
چطوری کربلایی من؟
ببخشید خیلی دیر آپ کردم.آخه عکسها دیر بدستم رسید.
ی اتفاق جالب افتاد و همه با هم رفتیم تا کربلا.
عمو احمد قصد رفتن به کربلا رو داشت مامان جون هم گفته بود حالا به ما خبر بده شاید اومدیم .مامان به من گفتو منم گفتم اگه بقیه بیان منم میام وگرنه شما با عمو احمد و زنعمو برین . حلاصه سرتو درد نیارم 14 نفر شدیم.
(آقا جون و مادرجون-عمو احمد و زنعمو و نازنین زهرا-عمه بانو و شوهرش و شیرین-منو مامان جون و شما-خاله طاهره و شوهرش-خاله صدیق).
هشتم آذر 1393رفتیم و تا شانزدهم طول کشید. سفرمون رفتو برگشت هوایی بود و نسبتا راحت بودیم.
سفرمون قبل از اربعین تموم شد واسه همین به شلوغیهای کربلا برخورد نکردیم و شکر خدا سفر خوبی بود و کسی مریض نشد جز خاله صدیق که قبل تز برگشت سرما خورد.
ما سفرمون جوری بود که 4روز اول کربلا بودیم و 4 دوم نجف عالی بود.
دختر گلم شما و مامان خیلی سعادت داشتین یک سال نشده هم مکه و مدینه رفتین هم کربلا و نجف خوشبحالتو و دوستتون دارم زیاد .
این چادر رو خودت انتخاب کردی از همونجا گرفتیم
کربلا که بودیم خودمون یواشکی تا کاظمین و طفلان مسلم هم رفتیم که وقتی برگشتیم همه نگران بودن چون شهر در حال جنگ بود و واقعا ترسناک ولی رفتیم و برگشتیم اینم مختصری از سفر کربلا .
دوستت داریم دخترم