خاطرات قدیمی
به لطف خدا دختر گلمون که به دنیا اومد شیر مامانش زیاد بود.
شیرا رو نگه داشتیم برای فرنی خلاصه دخترمون 6 ماهش شد موقع اولین فرنی با کلی سوال و پرسش درست کردیم شیر مامانشو جوشوندیم یه بو و طعم بدی داشت ولی به هر بد بختی که بود بهش دادیم هی حالش بد میشد ولی بهش میدادیم میگفتیم چون باره اوله اینجوریه جند روزی به زور بهش دادیم دیدیم نمیخوره
دیگه شیرایی که به بدبختی دوشیده بود حدود 10 پیاله نسبتا بزرگ همه رو ریختیم بیرون
بعد چند روزی به اینترنت وصل شدم نگاه کردم دیدیم بایدخام قاطی میکردیم نه بجوشونیم دیگه دیر بود شیرا رو ریخته بودیم
اره بابا به سر کل تو اوستا شدیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی