همه چی......
همه چی...... سلام
خوبی قشنگ بابااااااااا؟
فقط منو ببخش که دیر به دیر آپ میکنم.
من دوست نداشتم خبرهای ناگوار تو وبلاگت بنویسم ولی مرحوم آقای محمدی خیلی برامون عزیز بوده و هست و خواهد ماند.
برای تبریک نیمه شعبان تماس گرفتیم که متاسفانه با خبر فوت مرحوم اقای محمدی روبرو شدیم که من نتونستم ولی شما با مامان همون شب با هواپیما راهی شدین و به مراسم رسیدین.
چن روزی اونجا بودین که عمو احسان ی عروسک خوشگل برات گرفته که اسمشو خودت گذاشتی نفس منی. بعدا عکسشو برات میزارم.
دوستی ما با اقای محمدیشون تقریبا یکساله س ولی انگار سالهای سال بود که همدیگر رو میشناختیم و باعث این دوستی هم شما بودی دخترم در سفر پارسال به گرگان.
روحش شاد و یادش گرامی.
چن روز پیش مادر جون سبزی گرفته بود که بعد از پاک کردن و شستن شما هم گیر دادی که میخوام اب بازی کنم و به ناچار تو همون تشت سبزی شروع به اب بازی کردی.
جون من خودت ببین تو تشت وسط حیاط البته با اب گرم جای اب بازیه.
البته شیرینم بود توی قابلمه بغلیه......
اینم از جدیدترین عکست جلوی اینه شمعدونمون
دوستت دازیم
