سیده هدیهسیده هدیه، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

تجربه های دخترم هدیه جوووووووووون

یک روز کامل هدیه جووووووووووووون

1390/12/1 11:51
425 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

الهی فدات بشم گلکم.

امروز میخوام از همه چیت بگم دخترکم.

کارهای روزمره: ساعت ٥/٨ الی ٩ از خواب نازت بیدار میشی اگه مامان روز تعطیلیش باشه که با خنده و شیطونی پا میشی اگه مامانم نباشه اول چند باری مامان مامان میکنی اگه جواب نیاد دیگه کم کم صدات میره به عرش البته در حد چند دقیقه.

دیگه فوری مادر جون میاد و با قربون صدقه بلندت میکنه و ساکت میشی.

این از بیدار شدنت و اما بعد.......

niniweblog.com

بعد از سلام کردن و شیطونی نوبت صبحانه خوردنت میشه تا رو صندلی غذات میزارنت ی ریز میگی بلو بلو بلو.........آخه فقط با برنامه کودک ریو یا همون بلو چیزی میخوری اونم کامل و زیاد.

دیگه تا چند ساعت شیطونی میکنی که عبارتند از: اول نای نای با انواع آهنگها. دیگه شروع میکنی قر و ناز و عشوه و کلی حرکات عجیب و غریب. بعد ققاشی کردن و کاگس بازی بعد اگه هوا گرم باشه بلدرچین بازی و بعد بازی با اسباب بازیات. در حین این بازیها هم خوردن میوه و کشک و آلوبخارا و برگه زردالو هم هست.

روزهایی که مامان کلاس داره قبل ناهار میاد. کلاسهاشو جوری برنامه ریزی کرده که ساعت ١١ خونه باشه شما هم دقیقا میدونی که این زنگ در مال مامانه و میدویی پشت در حال و دست و بالک میزنی و با جیغ و خنده میگی مامان مامان بعد دیگه عشقولانه های مادر و فرزندی.........

دیگه کم کم وقت ناهار میرسه.

باز دوباره تا میری رو صندلیت یا بقول خودت صنصلی میگی بلو بلو تا این برنامه حاضر میشه غذا هم حاضر میشه بعد از صرف غذا هم یکم شیطونی و بعد لالا حدود سه ساعتی میخوابی اونم چه خوابی.مامانم بعد از ی استراحت کوتاه اگه سر کار خانوم بیدار نشین چند تایی گره از تابلو فرش تمنای بخشایش رو میبافه تا.......

حدود ساعت ٥ بیدار میشی.

niniweblog.com

سرحال و خوشحال بعد از صرف شیر تشریف میارین توی حال.یکم شیطونی تا عصرونه حاضر میشه.دیگه بلو حاضر و غذا هم حاضر براحتی نوش جان میکنی.

دوباره پر انرزی شروع میکنی تمام کارهای صبح +بازی کردن با عمو امیر و عمو امین.

دیگه کلمه تقریبا همه چی میگی داری تمرین جمله سازی میکنی . جمله های ٢.٣ کلمه ای رو راحت میگی مثل بیا اینجا-----مامان بیشین و.....

شامم به همین ترتیب میگذره و با بازیهای هوشت بازی میکنی و کم کم چشات سنگین میشه و لالا میکنی.

ای جووووووووووووووووووونوم به همین راحتی که من نوشتم نه ها تقریبا نیم ساعتی رو پای مامان هستی بعد اون چشای نازتو رو هم میزاری.

شبت بخیر بابایی خوب بخوابی و خوابهای خوش ببینی.

در حین همه ی این کارهات گاهی هم گریه بوده ولی بیشتر خنده وشادی.

 در طی روز چند بار مامانو عصبانی میکنی در حد....

همه ی کاراتو دووووووووووست داریم هدیه جوووووووووووووون حتی بهانه گیریهات.

ببخشید طولانی شد . بای تا های

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامانی هدیه
28 بهمن 90 14:59
الهی چه دختر نازی همیشه بخند و شیطونی کن گلم خیالت راهت هیچ مامان و بابایی از دست نی نی هاشون عصبی نمی شن از دست خودشون عصبی می شن که چرا نمی تونن هم پای اونا کودکی رو تجربه کنن
امیرمسعود
30 بهمن 90 13:36
خاله جون این قدر بابایی با عشق نوشته بود که موقعی که به قسمت لالایی رسیدم احساس کردم که چشمام سنگین شده، خیلی خیلی کارات بامزه است خاله جون بابایی خسته نباشی و یه خسته نباشید جانانه به مامان عزیزت و یکی هم به مامان جونت.
سمیه : مامان مسیح مقدس
10 اسفند 90 20:08
سلام به هدیه جون..خوبی خاله ؟ مامان و بابا خوبن ؟ خاله بیا ببین پسرای هم و سن و سالت چقده شیطونن ... ماشالله به تو که دخمل ناناز مامان و بابایی و شیطونی نمی کنی