سیده هدیهسیده هدیه، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

تجربه های دخترم هدیه جوووووووووون

بستن مو

سلام عزیز دل بابا چطوره؟ شما اصلا دوست نداری موهات بسته باشه و همیشه هم سر این موضوع مامان جووووون ناراحته و چند باری می خواسته موهاتو کوتا کنه که من ضامنت شدم و بیخیال شده آخه من موهاتو خییییییییییلی دوست دارم و حاضر نیستم به هیچ قیمتی اونها رو کوتاه کنی اینو همیشه یادت بمونه . خلاصه مامان جووووووووووون یک عروسکی برات گرفت که موهاشو بافته بود و شما از اون روز به بعد موهای نازتو میبندی دقیقا مثل همون. دیگه مامان جووووووون خوشحاله منم خیلی خوشحالم عزیز دلم صحبت کردنت همونجوری که در پستهای قبل هم گفتم خیلی جالب و تا حدودی هم خنده دار مثلا به همسایه میگی هسمایه به خوشمزه میگی خوم...
11 بهمن 1391

دوستت داریم

سلام چطوری دخترک نازم؟؟؟؟؟؟ ببخشید دیر آپ کردم بابایی . توی این حدود یک ماه خیلی تغییر کردی دخترم . مخصوصا صحبت کردنت ، که منو کشته. از راه که میرسم خونه اینقد چلچلی میکنی که همه خستگیمو در میاری. طفلی مامان هم تو این چن روز اخیر خیلی گرفتار بود همش تحویل پروژه و ماکت و ... فردا آخرین امتحانشه که اونم انشالاااا مثل بقیه بخوبی پشت سر بزاره. چن تا از کلمات جالب و بیاد ماندی شما.... شنگول و منگول و حبه ره انگور = شنگول و منگول و حبه ی انگور من خرگوش آ بی زارم = من خرگوش بی آزارم و ..... دوستت داریم عزیز دلم ...
9 بهمن 1391

برف بازی

سلام خوبی بابایی دیروز پریروز برف خیلی سنگینی اومد دخترم که همه خوشحال بودن از این نعمت بزرگ خدا. شما هم که کلی ذوق کرده بودی و هی از پشت پنجره نگاه میکردی و یواشکی هم میرفتی در حال رو باز میکردی و میرفتی رو تراس. روز پنج شنبه عموها اومدن تو حیاط برف بازی کنیم و شما هم لباس گرم پوشیدی و رفتی تو حیاط و با اون دستهای کوچولوت برف گوله میکردی و همه رو میزدی عموها رو خیلی زدی و اونها هم تلافی میکردند. دیگه عموها حریفت نشدن و ... این بلا رو سرت در اوردن دیگه خسته شده بودی و از خستگی افتاده بودی رو زمین . دوستت داریم عزیزم ...
8 دی 1391

کلمات شگفت انگیز

سلام چطوری گل من؟ الهی من قربون تو برم...... صحبت کردنت خیلی با مزه شده همه کلمه ها رو برعکس میگی به روشن کن میگی خاموش کن به بالا میگی پایین به کم میگی زیاد و ... کلمات گنده هم که زیاد میزنی که همه شاخ در میاریم . شب یلدا هم خیلی خوش گذشت همه خونه آقا جونشون جمع شدیم عمرت یلدایی دخترکم دوستت داریم ...
3 دی 1391

یلدا چیست؟

یلدا چیست؟   شب یَلدا یا شب چِلّه آخرین شب آذرماه، شب پیش از نخستین روز زمستان و درازترین شب سال است. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام آن را مبارک می‌دارند و این شب را جشن می‎گیرند. این شب در نیم‌کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن شب به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاه‌تر می‌شود. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر می‎شوند و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می‌کردند. پیشینهٔ جشن یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می&zw...
29 آذر 1391

احوالات هدیه جووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون

سلام خوبی عزیز دل بابا؟ شرمنده دخترم . ببخشید دیر آپ کردم. در این چند روز گذشته خیلی اتفاقاتی افتاده که چند تا شو برات میگم با مامان میشینی و ماکت درست میکنی برای خودت. ی روز که شما خواب بودی و مامان داشت یک حجم درست میکرد و کلی  زحمت کشیده بود شما که بیدار شدی گفتی مامان چی الاغی درست کردی. مامان داشت خودشو میکشت . طفلی مامان جوووووووووون این روزا خیلی خسته میشه شبها تا 2 و 3 بیداره که پروژه شو تموم کنه و تحویل بده و صبح زودم پا میشه. دهه اول محرم شما خیلی کیف کردی هر روز با مادر جووووووووون میرفتی روضه و عزا داری. صلوات خیلی قشنگی میفرستی همه هم دوره ای های مادر جووووون عاشق صلوات فرستادن شما ش...
25 آذر 1391

روضه

سلام چطوری عسلکم؟ روز جمعه اول محرم عمو خانعلی (دوست آقا جون) روضه داشت با آبگوشت پر چرب. ما هم دعوت بودیم و رفتیم آبگاهی ولایت عمو خانعلی شون شما که از اول تا آخر مشغول حیوووون بازی بودی. دم رفتن هم با ی بره خوشگل عکس انداختی در حال بازی با این بره بودی که صداش دراومد و گفت بعععععععععععع خیلی ترسیدی و گریه کردی . دیگه خداحافظی کردیم و اومدیم مشهد. خیلی خیلی خیلی خیلی دوستت داریم دخترم. ...
29 آبان 1391

خونه عمه

سلام خوبی دخترک ملوسم؟ دیروز با مادر جون و آقاجون رفتی گلبهار خونه عمه بانو اونم بدون مامان و بابا. به شما خیلی خوش گذشته بود و یادی از ما نکرده بودی ولی ما اینجا داشتیم دق میکردیم مخصوصا شب موقع خواب و صبح موقع بیدار شدن. صبح که بیدار میشی میگی شیر نبات و ناشتایی شیر نباتو میزنی تو گوشش. همین قضیه هم امروز خیلی مامان جوووووونو بی طاقت کرده بود و زنگ زد که زود بیاینو تاساعت 12 اومدین. قضیه شیر نباتم اینه که شما شیر رو باشیره نبات میخوری و خیلی هم دوست داری شب موقع خواب و صبح ناشتا نوش جان میکنی. مامان جووووووون هم از هفته قبل مدرسه شو کنسل کرد و دیگه نمیره چون خیلی خسته میشد فقط دا...
24 آبان 1391

عید غدیر مبارک

سلام چطوری عزیز دلم؟ عیدت مبارک عید غدیر امسال هم مثل سالهای پیش پر شور و خوب برگزار شد. اول از ست لباسهات بگم که مامان جووووووون ی هفته س دنبالشونه تا بلاخره روز جمعه(روز قبل از عید)کاملشون کرد روز خیلی شلوغی داشتیم از ساعت 8 صبح اولین مهمونمون اومد و تا دقیقا ساعت 12 شب ادامه داشت همشون قدمشون رو چشم هر وقت خلوت تر میشد شما فورا ژست میگرفتی ومیگفتی ماما جون عکس اینم یکی از ژستهای جدیدت نزدیکهای ظهر بود که عمو حمید(دوست من) اومد و یک کیک آورد شما گفتی تولدمه ما هم از فرصت استفاده کردیم و سرت کلاه گذاشتیم و گفتیم تولد تولد تولدت مبارک..... خیلی خ...
17 آبان 1391

زمین گوجه فرنگی

سلام چطوری عزیز دلم؟ هفته گذشته رفتین ولایت ما (رادکان) سر زمین آقا جوووون که گوجه فرنگی کاشته البته آخراشه دیگه. محمد رضا هم اومده بود که با اون بازی میکردی و بخور بخور راه انداخته بودی. در این عکس مشغول خوردن گوجه و خیاری. در این عکس هم که لباست تغییر کرده دلیلش اینه که ...... کنار زمین ی جوی آب بود که با محمد رضا بازی میکردین و شیطونه حولت داده بود تو آب . خیلی ترسیده بودی دخترم البته ی خوبی که داشت دیگه پای جوی نرفتی تا عصر. اینجا هم در حال شکر کردن از نعمتهای خدا هستی.   خدایا تو را شاکریم بخاطر تمامی نعمتهایی که به ما عطا کردی. دوستت داریم دخترم ...
16 آبان 1391